در افشای تلاشهای دول غربی و اپوزیسیون راست
برای "آلترناتیو" و "رهبر" تراشی
میزگرد هیات دایر حزب

مقدمه: با تشدید تخاصمات دو قطب تروریستی جهان معاصر٬ تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی٬ ما شاهد تلاشهای دول غربی و برخی جریانات راست و ارتجاعی و قوم پرست برای شکل دهی به آلترناتیو حکومتی در فردای رژیم اسلامی هستیم. کنفرانس مخفیانه مرکز اولاف پالمه در استکهلم و کنفرانسهای مشابه در آلمان و آمریکا گوشه هایی از این پروژه ارتجاعی اند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در چند شماره تلاش میکند اهداف این پروژه را مورد بررسی قرار دهد.  

یک دنیای بهتر: مدافعین این پروژه مدعی اند که این اقدام حلقه ای در گذر از حکومت اسلامی است. میگویند مردم برای سرنگونی رژیم نیازمند "رهبری" اند. میگویند در صورت عدم وجود "آلترناتیو حکومتی" در تحولات آتی و جنگ احتمالی جامعه میتواند به بخشهای متخاصم "تجزیه" شود. ارزیابی شما چیست؟

علی جوادی: همه این استدلالات و استدلالات بسیار دیگری که در دفاع از این پروژه بیان میشود٬ عملا توجیهی کودنانه برای شکل دادن به یک "رهبری" ساختگی و دست ساز توسط دول غربی در پس تحولات حاضر و آتی در جامعه است. این تلاشها با به پرواز درآمدن خطر جنگی خانمان برانداز تشدید شده است. اجازه دهید قبل از پرداختن به این توجیهات به واقعیت مهمتری که در جریان است اشاره کنیم و سپس در پرتو این واقعیات به بررسی توجیهات عوامفریبانه مدافعان این پروژه ارتجاعی بپردازیم.
 
واقعیت این است که جدال میان دو اردوی تروریستی به مرحله حساس و تعیین کننده ای رسیده است. خطر حمله نظامی و جنگ بر بالای سر جامعه ایران و مردم منطقه به پرواز در آمده است. این خطر اکنون بیش از هر زمان است. از طرف دیگر هرگونه حمله نظامی اسرائیل و یا آمریکا در حقیقت چاشنی یک جنگ تمام عیار و خانمانسوز خواهد بود. تصور اینکه حمله نظامی در کلیت خود٬ جنگ در ایران و منطقه را دامن نزند٬ یک عوامفریبی آشکار و زمخت است. اساسا بخشی از تبلیغات دستگاه تبلیغاتی دولت اسرائیل و جریانات مشابه در توجیه اقدام نظامی از این جنس است. حتی بسیاری از خود استراتژیستهای نظامی در غرب هم معتقدند که محتمل ترین شق در صورت حمله نظامی٬ شکل گیری یک جنگ تمام عیار است. چرا که هرگونه حمله نظامی به تاسیسات هسته ای رژیم اسلامی مستلزم حمله به تاسیسات و پدافند هوایی و امکانات و قابلیت مقابله در شکل تعیین کننده است. این اقدامات بدون تردید مقدمه ای خونین بر یک جنگ تمام عیار خواهد بود. از هم اکنون ما شاهدیم که چگونه سران رژیم آدمکشان اسلامی تهدید میکنند که در صورت حمله نظامی تنگه هرمز را به آتش خواهند کشید٬ چگونه مراکز نفتی کشوری مجاور و جنوبی خلیج را در منطقه مورد هدف حملات نظامی خود قرار خواهند داد٬ و چگونه لشگر تروریسم خود را به هر سو و هر گوشه ای روانه خواهند کرد. این اقدامات خود سرآغاز یک سلسله اقدامات نظامی گسترده خواهد شد که در فازهای بعدی میتواند منجر به لشکرکشی زمینی و حتی اشغال بخشهایی از سواحل شمالی خلیج بمنظور خنثی کردن قابلیت رژیم اسلامی در کنترل تنگه هرمز گردد.

برخی از مدافعان حمله نظامی میکوشند این اقدامات را در یک مجموعه حملات هوایی محدود و کنترل شده تعریف کنند. در این سناریو از قرار باید پذیرفت که رژیم اسلامی واکنشی در قبال حملات نظامی از خود نشان نخواهد داد و یا اینکه واکنشی محدود و کنترل شده از خود بروز خواهد داد. هر چند که تمام شواهد و تاریخ خونین و سیاه رژیم اسلامی برعلیه چنین سناریویی گواهی میدهد. اما حتی برای سرگرمی هم که شده باید به این شق پرداخت. اگر رژیم اسلامی واکنشی محدود در قبال حمله به تاسیسات هسته ای و نظامی اساسی خود نشان دهد عملا نه تنها قدرتش به شدت تحلیل خواهد رفت بلکه عملا شکست را در جنگ پذیرفته است. چنین واقعیتی عملا به معنای پذیرش سناریوی سرنگونی خود در پس حمله نظامی و رو در رویی با اردوی تروریسم دولتی است. این سناریو با توجه به تاریخ رژیم اسلامی بیشتر از هر چیز یک غیر ممکن است.

بعضا اشاره میشود که حملات هوایی اسرائیل و آمریکا عملا قابلیت هرگونه عملیات تلافی جویانه رژیم اسلامی را از بین خواهد برد. تحقق چنین سناریویی مستلزم بمبارانهای گسترده و وسیعی است که در تاریخ معاصر جنگهای منطقه ای بیسابقه خواهد بود. اما رسیدن به چنین نقطه ای خود مستلزم درگیری و شعله ور کردن یک جنگ تمام عیار است. نتیجتا باید گفت که سناریوی جنگ محدود و کنترل شده یک سناریویی عوامفریبانه بیش نیست.  

اما "حملات نظامی محدود" تنها سناریوی مورد بررسی نیست. بخشهایی از محافل سیاسی – استراتژیک در آمریکا و اسرائیل بر این باورند که هدف حملات نظامی نه تنها باید نابودی مراکز هسته ای بلکه باید موجودیت خود رژیم اسلامی باشد. این سناریو هر چند که به واقعیت اهداف نظامی از حمله نظامی و جنگ نزدیک تر است به همان اندازه هم تحقق اش دور از دسترس و پیچیده تر است. فاکتورهای مهمی چه در سطح جهانی و استراتژیک و چه به لحاظ تاکتیکی و لجستیکی موانع جدی تحقق چنین پروسه ای هستند.  

اما پرداختن به سناریوهای محتمل نظامی بدون پرداختن به فجایع و تلافات انسانی که چنین تقابلی میتواند به دنبال داشته باشد٬ یک ارزیابی ناقص و ندیدن جنبه اصلی این فاجعه است. واقعیت این است که هرگونه حمله نظامی و جنگی زمینه ساز یک فاجعه عظیم انسانی در ایران و خاورمیانه و گوشه هایی از جهان خواهد بود. قربانیان جنگ این دو قطب تروریستی توده های مردم بیزار از رژیم اسلامی و میلیتاریسم و قدر قدرتی تروریسم دولتی اند٬ خیل عظیمی از توده های مردم که زندگی و مقدراتشان توسط اوباش اسلامی و نظامی عملا به گروگان گرفته شده است.
 
اجازه دهید بعد از این حاشیه رفتن طولانی به سئوالتان برگردم. تلاش جریانات دست راستی و ارتجاعی در اپوزیسیون٬ اعم از ناسیونالیستهای محافظه کار٬ قوم پرستان و یا شاخه هایی از جریانات ملی – اسلامی در این راستا معنی میدهند. اینها بازیگران و نیروهای چنین پروژه خونینی هستند٬ در ذهن علیلشان قرار است در پس چنین فاجعه ای به قدرت نزدیک شوند٬ از قرار به همان اندازه که خطر جنگ بر فراز جامعه گسترش می یابد٬ بر تلاشهای این جماعت و پروژه ارتجاعی شان افزوده میشود.

سرنگونی رژیم اسلامی مستلزم شکل گیری "رهبری" در جنبش سرنگونی است. اما حملات نظامی و جنگ تروریستی پروژه ای برای نابودی جامعه و به آتش کشیدن زندگی و مدنیت است. تلاشی برای نابودی صدها هزار انسان بیگناه است. اقدامی در ادامه کشتارها و جنایت چندین ساله رژیم اسلامی است.
  
این تلاشها بخشی از پروسه جایگزینی یک استبداد خونین مذهبی با شکل دیگری از استبداد و ارتجاع است. نیروهای این سناریو یا خود شریک جنایت رژیم اسلامی بوده اند٬ یا مدافع سیستمی جنایتکار و استبدادی اند. نه ذره ای از وعده و وعیدهای دول غربی مبنی بر دلسوزی برای مردم قابل قبول است و نه ذره ای از وعده های این اپوزیسیون و جماعت ارتجاعی.
 
این پروژه ها را باید افشاء و ایزوله کرد. این اقدامات از نوع همان اقداماتی است که خمینی را "رهبر مردم" و "رهبر انقلاب" کرد. ما نتایج خونین این پروژه ها را دیده ایم. با ماتریال ناسیونالیسم و قوم پرستی و اسلام تنها میتوان یک حکومت دست ساز استبدادی و ارتجاعی را شکل داد. شق دیگری ممکن نیست. ما این موانع راه تحقق آزادی و برابری و رفاه مردم را به کناری خواهیم زد .

یک دنیای بهتر: این جریانات در برخی از فراخوانهایشان خواهان آنند که همه جریانات اعم از راست و چپ در نهادی مانند "کنگره ایرانیان" و تشکلات مشابه گرد آیند و نطفه های حکومت فردا را پایه ریزی کنند. میگویند جامعه برای عبور از حکومت اسلامی نیازمند "رهبری" است و این وظیفه حیاتی اپوزیسیون است. مبانی نقد شما به پروژه "اتحاد" نیروهای متفاوت اپوزیسیون چیست؟

آذر ماجدی: روشن است که برای رهایی از رژیم جنایتکار اسلامی، مردم نیاز به رهبری دارند. اما سوال اینجاست که چه رهبری؟ اپوزیسیون رژیم اسلامی یک جریان هموژن با خاستگاه ها و ایدئولوژی های یکسان یا مشابه نیست. این قانون عمومی در هر جامعه ای است که جریانات و احزاب سیاسی، که در ایران بخاطر اختناق و دیکتاتوری، ما آنها را اپوزیسیون می نامیم، جنبش های اجتماعی درون جامعه را نمایندگی می کنند. در جامعه ایران سه جنبش اصلی اجتماعی وجود دارد: جنبش ملی اسلامی، ناسیونالیسم پرو غرب و کمونیسم کارگری. جریانات سیاسی مختلف با تفاوت های کم یا فاحش این جنبش ها را نمایندگی می کنند. افق و آرمان این جنبش ها متمایز است.

لذا این جریانات و احزاب مختلف همگی نه می خواهند و نه می توانند گرد آیند و زیر چتری با اسم «کنگره ایرانیان» یا هر اسم دهان پرکن دیگر با یکدیگر وحدت و ائتلاف کنند. در میان اپوزیسیون ایران برخی جریانات متعلق به جنبش ملی اسلامی هستند که ما آنها را پرو رژیم خوانده ایم. این لفظی در خود متناقض است؛ اما به بهترین شکلی ماهیت این طیف را نشان می دهد. اینها جریاناتی هستند که خود داوطلبانه به اپوزیسیون نپیوسته اند؛ رژیم اسلامی طی جدال های خونین برای حفظ قدرت، در پروسه پاکسازی خود، اینها را به درون اپوزیسیون پرتاب کرده است. کمااینکه ظرف دو دهه اخیر بارها شاهد بوده ایم که برخی از اینها با لگد رژیم اسلامی به نفی رژیم اسلامی رسیده اند اما با اولین چشمک یکی از جناحهای رژیم عاشقانه و جان بر کف به هوادرای از آن پرداخته اند. دو جریان شناخته شده در میان این طیف حزب توده و سازمان اکثریت اند.

برخی دیگر عناصر اصلی رژیم هستند که از بنیان گذاران اصلی جمهورى اسلامی اند؛ در بیش از یک دهه جنایات رژیم مستقیما دست داشته اند؛ و در پی اوجگیری جدال جناحها به بیرون پرتاب شده اند، امثال سازگارا، گنجی، مخملباف، جلایی پور و حتی میرحسین موسوی و کروبی. در میان ملی اسلامی ها جریانات دیگری هم هستند که در مراحلی از تاریخ این رژیم مشروط و غیرمشروط از آن دفاع کرده اند، آنرا ضد امپریالیست نامیده اند ولی اکنون دیگر خواهان سرنگونی آن هستند. اما مساله اینجاست که افق و ارزشهای سیاسی و ایدئولوژیک این جریانات با جریاناتی که در بالا برشمردیم شباهت های بسیار دارد .

جنبش دیگر، جنبش ناسیونالیسم پرو غرب است که خواهان احیای رژیم سابق با تاج یا بی تاج است. آنها خواهان ایجاد یک نظام سرمایه داری ای اند که در سرمایه داری جهانی ادغام شود، از صندوق بی المللی پول و بانک جهانی دستور و نسخه بگیرد و از گرده کارگر ایرانی سودهای کلان درآورد. اینها نیز اگر از نظر برخی ارزشهای اجتماعی یا ایدئولوژیک با ملی اسلامی ها تفاوت دارند، اما مانند آنها جامعه ای می خواهند که کارگر در آن ارزان و خاموش باشد. لاجرم اختناق و سرکوب، دیکتاتوری و فقر و تبعیض از بنیان های نظامی است که هر دوی این دو جنبش خواهان اند .

جنبش کمونیسم کارگری که حزب اتحاد کمونیسم کارگری به آن متعلق است، جنبشی وسیع درون جامعه ایران است. کارگرانی که خواهان سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم اند، مردمی که آزادی و برابری می خواهند، به این جنبش متعلق اند. اینها در عمل اکثریت جامعه را می سازند، هر چند که در یک سازمان و حزب متشکل نشده اند، هر چند که ممکن است از نظر سیاسی یا اجتماعی اختلاف نظرهایی داشته باشند، اما دارای افق و آرمان مشترکی هستند .

حال چگونه می توان تصور کرد که این جریانات که به کلیت آن اپوزیسیون گفته می شود با هم دور یک میز بنشینند و زیر یک چتر سیاسی یا در یک ظرف تشکیلاتی با هم مبارزه کنند و یک رهبری مشترک برای جامعه تشکیل دهند؟ این یک توهم بزرگ و ریای بزرگتر بیش نیست. اینها تبلیغاتی ریاکارانه برای کلاه گذاشتن سر مردم است. این ظرف دارد عملا اپوزیسیون پرو رژیم و بعضا جریانات ناسیونالیست پرو غرب را در خود جا می دهد و بنام ائتلاف اپوزیسیون به مردم حقنه می کند. شاهکار آخرشان را نیز دیدیم: «کنفرانس اتحاد برای دموکراسی». این نام خوش آهنگ و مدرن هیچ نیست جزء یک کلاه بزرگ که قرار است سر مردم ایران بگذارند؛ یک توطئه در روز روشن برای رهبر سازی برای مردم ایران. این کنفرانس مدل قرن بیست و یکمی کنفرانس گوادولوپ سال ۱۹۷۸ است. تروریسم دولتی با یک کلمه دموکراسی هر نیروی مرتجع و جنایتکار و کثیفی را بسته بندی می کند و به جان مردم می اندازد. لیبی یک نمونه برجسته اخیر آنست. برای سوریه هم همین آش را پخته اند؛ حالا دارند برای ایران همین دسیسه را سازمان می دهند .

البته کار تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا در مورد ایران بسیار سخت تر و پیچیده تر است. زیرا جامعه ایران بخاطر یک انقلاب شکست خورده خونینی که پشت سر دارد، بخاطر رشد کمونیسم کارگری در آن، رشد جنبش های اجتماعی - سیاسی، از نظر سیاسی بسیار قطب بندی شده تر است و نمی توان به همین سادگی، مانند سال ۱۳۵۷ یک آش شله غلمکار «همه با هم» را به آن خوراند. جامعه ایران از نظر سیاسی پخته تر است. وجود یک چپ انقلابی و کمونیست قوی درون اپوزیسیون کار تروریسم دولتی و اعوان و انصار «وطنی» آنرا بسیار مشکل کرده است. باز نمونه طرح مرکز اولاف پالمه، شاهدی است بر این گفته. فکر کردند که اگر به یک جای پرت و مخفی بروند، از دست کمونیست ها در امان خواهند بود. اما فکر کرده بودند. به یمن نیروهای انقلابی چپ و کمونیست این توطئه شان افشاء شد و بجای رهبر تراشی افتضاح سیاسی بالا آورد .

کمونیست ها باید با تمام قوا در مقابل چنین طرح های توطئه آمیزی بایستند، آنرا افشاء و محکوم کنند. ما نباید اجازه دهیم که بار دیگر یک شکست خونین به مردم ایران تحمیل شود. مردم ایران به رهبر تراشی و آلترناتیو سازی نیاز ندارند. مردم باید در تشکلات توده ای خود متشکل شوند. باید شوراهای کار و محلات را بسازند و در آنها مبارزات خود علیه رژیم اسلامی را سازمان دهند. مردم علیه رژیم اسلامی مبارزه نمی کنند تا یک رژیم مرتجع، استثمارگر دزد و جنایتکار دیگر سر کار بیاید. همان بلایی که تروریسم دولتی به کمک نهادهایی چون مرکز اولاف پالمه و بازوی نظامیش ناتو بسر مردم لیبی آورد و حالا دارد سر مردم سوریه می آورد .

مردم از این رژیم منزجرند و می خواهند آنرا به زیر بکشند تا بر ویرانه های آن نظامی جانشین سازند که آزادی، برابری و رفاه را برای همه تامین و تضمین کند. مردم یک دنیای بهتر می خواهند؛ یک جامعه آزاد، برابر و مرفه. و این تنها با سرنگونی سرمایه داری و برقراری جمهوری سوسیالیستی امکانپذیر است. جامعه ای که حزب اتحاد کمونیسم کارگری برای برای استقرار آن مبارزه می کند .

یک دنیای بهتر: کنفرانس اولاف پالمه در استکهلم نمونه ای از تلاش این نیروها برای شکل دهی به این آلترناتیو بود. کنفرانسی مخفی با ترکیبی از چهره هایی از جریانات قوم پرست٬ ملی اسلامی و ناسیونالیست پرو غربی. چه نقدی به این پروژه دارید؟ ترکیب نیروها گویای چه واقعیتی است؟ چرا در خفا؟ چرا تحت نام اولاف پالمه؟

سیاوش دانشور: ترکيب و سابقه اين نيروها٬ روشها و اهداف نازل شان٬ فرهنگ سياسى عقب مانده و شرق زده شان٬ بيان فلاکت سياسى اپوزيسيون راست و طبقه بورژوازى ايران است. بورژوازى ايران تاکنون جز توليدات چرخه معيوب مشروطه – مشروعه و اسلام و ناسيوناليسم و عشيره گرى محصولات بهترى ببار نياورده است. اين اردو مستقل از اختلافاتش ضد آزادى و ضد کمونيست است و براى حفظ اقتدار و حاکميت بورژوازى حاضر است دست به هر جنايتى بزند. سابقه شان مملو از اين "افتخارات" است! مرکز اولاف پالمه نيز از جمله نهادهاى علنى و مخفى متعدد دولتها و طبقه سرمايه دار است که منافع پايه اى طبقاتى شان را دنبال ميکنند. اين مرکز توهمى ندارد و ميداند چکار ميکند و اين کنفرانس اولين اقدام اش در اين زمينه نيست. اين مرکز چه همراه با طرحهاى جهانى و چه راسا در شکل دادن به اپوزيسيون دست ساز در سوريه٬ ليبى و کشورهاى لاتينى و ايران آگاهانه فعال است. در دوره خاتمى که همه اين اردوى امروز جنگ طلب در خلسه استقرار "مدنيت اسلامى" بود٬ همين مرکز اولاف پالمه با همين روشها و جلسات مشابه از پروژه "اصلاحات"  دفاع ميکردند و رژيمى ها و طرفدارانش را دعوت ميکردند تا عليه "خشونت" مردم زحمتکش و انقلابى روضه بخوانند.

ما نقد "دمکراتيک" به کار اين نوع نهادها نداريم. اين نهادها دفتر و دستک و مراکز فکرى طبقه حاکم اند و لابد کارشان تعقيب منافع همين طبقه است. و براى تامين منافع اين طبقه٬ ماتريال سياسى ديگرى بجز اين نيروهاى دست راستى و بخشا آدمکش و شريک در جنايت سراغ ندارند. مگر اسلاف اينها و محصولات دمکراسى موشک کروزى و رژيم چنجى در کشورهاى ديگر از قماش ديگرى اند؟ همينطور نقد ما اين نيست که چرا نيروهاى متعدد و متفرقه اپوزيسيون دست راستى و بورژوائى ايران دور هم جمع شدند. لابد نيروهاى هر جنبشى تلاش ميکنند متحد شوند و اهدافشان را عملى کنند. نقد ما به کل اين پروژه است که با اسم رمز "دمکراسى" و "حقوق بشر" و "انتخابات آزاد" مشغول بند و بست و توطئه هاى خونين از بالاى سر مردم ايران اند. ما و اردوى آزاديخواه و انقلابى اين بند و بست را محکوم و افشا و با آن قاطعانه مبارزه ميکنيم. ما خود را موظف ميدانيم که کليه نقطه سازش هائى که حکومتيها و کل بورژوازى در مقابل مبارزه آزاديخواهانه قرار ميدهد را درهم شکنيم.

مسئله بسيار ساده است: آنها٬ طبقه بورژوازى و جنبشها و نيروهايش٬ تلاش دارند با يک تجديد آرايش جديد مقابل جامعه و مردمى قرار بگيرند که در پس سرنگونى جمهورى اسلامى به يک آينده آزاد و خوشبخت چشم دوخته اند. اين کنفرانس چى ها دارند ميگويند حالا که رژيم اسلامى رفتنى است٬ غنوشى ها و طنطاوى ها و چلبى هاى ايران زنده اند٬ بورژوازى ميتواند آسوده بخوابد! و ما جنبش طبقه کارگر و اردوى وسيع آزاديخواهى و برابرى طلبى٬ ما بعنوان حزبى از جنبش عظيم براى آزادى و برابرى و رفاه٬ تلاش ميکنيم نگذاريم. ما تلاش ميکنيم سرنگونى حکومت اسلامى به سرنگونى نظام سرمايه دارى گره بخورد و شکست جمهورى اسلامى شکست طبقه بورژوازى ايران هم باشد.

اين که اين جلسه در خفا برگزار ميشود٬ لابد طرح مسائل و بحثهائى است که علنى بودنش براى اين ميهمانان و ميزبانان به صرفه نيست. اگر اينها عليه مردم مشغول بند و بست نبودند٬ اگر ريگى به کفش نداشتند٬ هيچ دليلى براى بستن درها بروى مردم و حتى به روى ژورناليستها نبود. چرا تحت نام اولاف پالمه؟ اولاف پالمه در قياس با شخصيتها و سياستمداران منفور بورژوازى هنوز فردى خوشنام محسوب ميشود. هرچند اين سوسيال دمکرات خوشنام در دوره جنگ ايران و عراق به جمهورى اسلامى اسلحه ميفروخت و سياست حزب سوسيال دمکرات نيز هميشه دفاع از جناحى از جمهورى اسلامى و گسترش روابط سياسى و اقتصادى با رژيم اسلامى بوده است. امروز همين منافع را در شرايط ديگرى دنبال ميکنند. شايد مسئله خوشنامى پالمه و بدنامى چنين کنفرانسها و بخشى از مدعوين اش تصادف باشد و شايد تلاشى آگاهانه براى روتوش و تلطيف اهداف ضد انسانى اين کنفرانس.

اما مستقل از هر ملاحظه و حسابگرى ميزبانان و ميهمانان اين کنفرانس٬ از نظر ما اين تلاشها مختصات و گوشه هاى يک کشمکش سياسى وسيع تر بين چپ و راست براى آينده ايران است. جمهورى اسلامى رفتنى است. طبقه بورژوازى ايران براى حفظ و بقاى وضع موجود بعد از جمهورى اسلامى به تحرک افتاده است. نيروها و دستجات و محافل بورژوازى تلاش ميکنند با آرايش جديدى بعنوان نگهبان ارتجاع و سرکوب سرمايه دارى مقابل جامعه قرار بگيرند. آنها نهايتا ناچارند براى پياده کردن طرح هايشان در پروسه سرنگونى جمهورى اسلامى و بعد آن٬ از روى سنگرهاى انقلابى اردوى آزاديخواهى و کمونيسم کارگرى رد شوند. در همين پروسه٬ ما هم بعنوان يک طرف جدال سياسى٬ متقابلا با قاطعيت تلاش خواهيم کرد آخرين مقاومت هايشان را در مقابل انقلاب کارگرى درهم شکنيم و شکست شان بدهيم. ما در مقابل آلترناتيو سازى دست راستى و تداوم حاکميت فقر و سرکوب سرمايه دارى٬ آلترناتيو کمونيستى و کارگرى و حاکميت شوراها و سوسياليسم را قرار ميدهيم. اين جدال تازه آغاز شده است.

یک دنیای بهتر: چه مولفه هایی جامعه ایران و نیروهایش را از جامعه لیبی و یا عراق متمایز میکند؟ تفاوتها کدام است؟ امکان اجرای چنین پروژه ای در ایران با سد چه موانعی برخورد خواهد کرد؟

نسرین رمضانعلی: اجازه بدهید ابتدا توضیح در مورد وضعیت این کشورها بدهم. حمله نیروهای ائتلافی به عراق در شرایطی اتفاق افتاد که تروریسم اسلامی در قلب آمریکا و کشورهای اروپایی عملیاتهای تروریستی سازمان میداد. 11 سپتامبر 2001 یکی از فاجعه هاى بزرگ بود.‪ عملیات تروریستی علیه مردم بی دفاع و بیخبر که منجر به کشته شدن هزاران نفر در کمتر از یک ساعت شد. این واقعه شرایطی را بوجود آورد که دولت بوش برای تحکیم و تثبیت قدر قدرتی حکومت آمریکا در جهان از آن استفاده کند. سالها تحت کلمه رمز مبارزه با تررویسم اسلامی به کشورهای عراق و افغانستان حمله شد و با مژده دمکراسی از مردم قربانی گرفته شد .

در این تردیدی نیست که حکومت صدام و طالبان در افغانستان حکومتهایی فاشیستی و ارتجاعی بودند. اما بدنبال حمله تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا به این کشورها و اشغال آنها، وضعیت مردم بمراتب بدتر شد. عراق را به یک ویرانه بدل کردند. نیروهای ارتجاعی و مذهبی را تحت نام اپوزیسیون جمع کردند و یک حکومت ارتجاعی دست ساز خود را سرکار آورند. وضعیت مردم نابسامان و ناامن و شرایط بسیار مختنق است. در بخش عربی نشین جنگ بین "سنی و شیعه" در جریان است. تقابل دو قطب تروریستی با عملیاتهای تروریستی نه تنها امنیت را از مردم سلب کرده بلکه مدنیت را از جامعه سلب کرده است. در بخش کرد نشین عراق، اعتراضات مردم و کارگران با گلوله و سرکوب عریان پاسخ گرفت. اگر نزد اینها این دموکراسی است، ما کاسه داغتر از آش نمی شویم. این فقط نشان می دهد که دموکراسی درد مردم را دوا نمی کند.

در افغانستان هم وضع از این بهتر نیست. سران قبایل و ریش سفیدان مرتجع را جمع کردند و حکومتی مرتجع و عقب مانده را به مردم تحمیل کردند. نگاهی به آمار مهاجرت جوانان از افغانستان نشان می دهد که چه جهنمی برای این مردم ساخته شده است.

در لیبی، تونس یا مصر مردم به میدان آمدند و حکومتهای دیکتاتوری را سرنگون کردند. اما تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا هر روزه در  تلاش جایگزینی مهره های قدیمی با مهره های دیگری از همان نظام است. بهمین دلیل علیرغم سرنگونی مبارک، بن علی و قذافی، مردم هنوز اعتراضات خود را متوقف نکرده اند و اعلام می کنند که این دیکتاتورها رفتند ولی وضعیت ما تغییر نکرده است. هنوز جوانان در میدان مبارزه هستند. نسل جوان برای آزادی و برابری و رفاه بمیدان آمده است و فکر نمیکنم به راحتی میدان را ترک کند و به خانه ها بازگردد. همین امر بیانگر اینست که مردم نمیخواهند از بالای سرشان برایشان حکومت انتخاب بکنند .

اما برگردیم به اصل سوال شما که تفاوتها چیست. مردم ایران سه دهه پیش برای شرایط بهتر و انسانی تر، برای آزادی و عدالت یک مبارزه توده ای و انقلابی را سازمان دادند. دولت های غربی در آن مقطع نیز از ترس قدرتگیری چپ و کمونیسم برای مردم ایران آلترناتیو سازی کرد. مردم ایران به میدان آمدند و حکومتی را سرنگون کردند. این دولتها خمینی و اسلامیست ها را به مردم حقنه کردند. رژیم اسلامی نیز از همان روز اول دست به کشتار زد تا قدرت خود را حفظ کند. شرایط ایران متفاوت است، شخصا فکر نمیکنم دول غربی موفق شوند با چنین کنفرانسها و سمینارهایی آلترناتیو حکومتی به مردم ایران تحمیل کنند .

این اولین کنفرانس از این نوع نیست. ما بارها شاهد چنین کنفرانسهایی بوده ایم. همین سال گذشته بود که نیروهای اطلاعات جمهوری اسلامی اعلام کردند که بقول خودشان خواسته اند اپوزیسیون خارج کشور را افشاء کنند. در این کنفرانس اخیر هم بخشی از حکومت هار اسلامی حضور دارند. اینها خود در سرکوب و کشتار مردم دست داشتند؛ اینها خود در «انقلاب فرهنگی» در راس حکومت بودند؛ اینها فرمان سرکوبها را امضاء کردند؛ اینها تاریخی را پشت سر خویش دارند که روزی که مردم تنها یک ذره آزادی انتخاب داشته باشند همه را به محاکمه خواهند کشید. علاوه بر این جنایتکاران شکنجه گران، نیروهای ملی قومی ارتجاعی چاقوکش هم دور میز گرد آمده اند تا شاید از این کیک سهمی نصیب شان شود. این کنگره ها و سمینارها بعضا جای لفت و لیس این مرتجعین است. دستخوش هایی که بخاطر چکمه لیسی به آنها تعلق می گیرد، برخی را به ثروت های رویایی رسانده است .
 
ماهیت این نیروهای باند سیاهی و بخشا سرسپرده به نظام اسلامی برای مردم روشن است. اجازه دهید به نکته ای اشاره کنم. بنظر من این طرح ها نزد مردم ایران خریدار ندارد. مردم به نقش آمریکا و دولت های غربی در بحکومت رساندن خمینی و اسلامیست ها واقفند. مردم مخالف تحریم های اقتصادی و جنگ هستند. زیرا بخوبی می دانند که قربانیان هر دوی اینها آنها هستند، نه رژیم اسلامی. لذا نقش آمریکا و دولت های غربی برایشان روشن است. به این دولتها توهم ندارند. یک روز کارگری بمن گفت: این حکومتهای غربی بجای تحریم بهتر نبود آنقدر مواد خوراکی ارزان وارد میکردند که مردم به دنبال یک قرارداد ماهها و سالها ندوند. آن وقت با شکم گرسنه بهتر میشود مبارزه کرد؟ نه اینکه نونی که 10 تومان بود حالا 200 تومان هم نمیتوانی بخری و هر روز گرونتر میشود .

مردم این واقعیتها را میدانند. این تصویر که مردم نیاز دارند غرب برایشان رهبر و پارلمان بسازد، پوچ و بی پایه است. مردم میخواهند کل حکومت هار اسلامی را زیرورو کنند. مردم به کم قانع نیستند. اگر قانع بودند بنظرم بعد از مضحکه انتخاباتی سال 88 اوضاع به سوی دیگری میرفت. مردم موسوی کروبی را بهانه کردند تا به کل بنیان حکومت سرمایه داری حمله کنند. سمبلهای حکومت اسلامی و سرمایه را لگد مال کردند. هر دو قطب تروریستی در تلاش خاموش کردن این اعتراضات بود. تردید ندارم مردم ایران در مقابل هر حرکتی از بالای سرشان خواهند ایستاد. همانطور که بیش از 3 دهه است جمهوری اسلامی همواره در حال سرکوب مردم و اعتراضاتشان است. به همین خاطر است که حکومت اسلامی دچار بحران است و مدام یک بخش آن در مقابل بخش دیگر قرار می گیرد.  اصلاح طلبان حکومتی از اینجا رانده از آنجا مانده شده اند. نه میان مردم جایگاهی دارند، نه در میان حکومت. بنابراین اینبار دست به دامن آلترناتیو سازی شدند تا فردا این حضرات که بخش اصلی عمرشان را با حکومت بودند بار دیگر به قدرت برسند. مردم ایران بطور عموم و طبقه کارگر بطور اخص اجازه نخواهد داد این جانواران بقدرت برسند‪ . *